تالا به جایی رسیدی که ببینی دستت به هیچ جا بند نیست و هیچکس و هیچ چیز نمی تونه کمکت کنه؟؟ حتی خودت.... حتی خودت....
به جایی رسیدی که بگی یکی به داد من برسه و ببینی نه... هیچکس خیلیا براشون مهم نیس اونایی هم که براشون مهمه کاری از دستشون برنمیاد
دیگه دارم ناامید میشم. دارم به سقوطم رضایت میدم....
باشه تسلیم.... من باختم.....
.
.
.
داری چشماتو میبیندی که یادت میاد بهش. اره..... اون میتونه...تالا خودشو خیلی بهت نشون داده. اما ناسپاس بودم....هیچوقت اونطور که باید ازش تشکر نکردم.نمک خوردم و نمکدون شکستم...اما تنها کسیه که برات مونده
اشک تو چشات جمع میشه و آخرین ذره ی توانت رو جمع میکنی و دستتو بلند میکنی طرفش
بلند داد میزنی خدااااااااااااااااااااا دستمو بگیر.....
و بازم میبینم که دستمو گرفت و نجاتم داد....
آری در آن هنگام که تمام درهای عالم به روی انسان بسته می شود و از هر نظر درمانده و مضطر می گردد، تنها کسی که می تواند قفل مشکلات را بگشاید و نور امید در دلها بپاشد، تنها ذات پاک خداوند است
ازش بخاه فقط همین.