مشاورمدرسه

سخنی از مشاور

مشاورمدرسه

سخنی از مشاور

کنکوری ها

 

تالا به جایی رسیدی که ببینی دستت به هیچ جا بند نیست و هیچکس و هیچ چیز نمی تونه کمکت کنه؟؟ حتی خودت.... حتی خودت....

به جایی رسیدی که بگی یکی به داد من برسه و ببینی نه... هیچکس خیلیا براشون مهم نیس اونایی هم که براشون مهمه کاری از دستشون برنمیاد

دیگه دارم ناامید میشم. دارم به سقوطم رضایت میدم....

باشه تسلیم.... من باختم.....

.

.

.

داری چشماتو میبیندی که یادت میاد بهش. اره..... اون میتونه...تالا خودشو خیلی بهت نشون داده. اما ناسپاس بودم....هیچوقت اونطور که باید ازش تشکر نکردم.نمک خوردم و نمکدون شکستم...اما تنها کسیه که برات مونده

اشک تو چشات جمع میشه و آخرین ذره ی توانت رو جمع میکنی و دستتو بلند میکنی طرفش

 بلند داد میزنی خدااااااااااااااااااااا دستمو بگیر.....

و بازم میبینم که دستمو گرفت و نجاتم داد....

آری در آن هنگام که تمام درهای عالم به روی انسان بسته می شود و از هر نظر درمانده و مضطر می گردد، تنها کسی که می تواند قفل مشکلات را بگشاید و نور امید در دلها بپاشد، تنها ذات پاک خداوند است

 

ازش بخاه فقط همین.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد