مشاورمدرسه

سخنی از مشاور

مشاورمدرسه

سخنی از مشاور

به مناسبت روز تکریم خانواده و باز نشستگان

شیوه‏ى صحیح برخورد با سالمندان

برخلاف فرهنگ غرب، که وجود سالمندان را در خانواده‏ها، زائده‏هاى مزاحم مى‏پندارند و مى‏کوشند براى آنکه آزادیهاى شخصى‏شان محدود نشود و مزاحمى نداشته باشند، به نحوى آنان را از محیط خانه و روابط خانوادگى دور کنند و به «خانه‏ى سالمندان» بفرستند، اسلام به آنان ارج مى‏نهد و حرمت قائل است و به رعایت حقوق و احترام آنان سفارش کرده و به بهره‏گیرى از تجارب و افکار پخته‏ى آنان تشویق مى‏کند.
در این بخش، شیوه‏ى صحیح برخورد با پیران و سالمندان را - چه پدر و مادر باشند، چه سالخوردگان دیگر - براساس تعالیم مکتب، بررسى مى‏کنیم.




شیوه‏ى صحیح برخورد با سالمندان

برخلاف فرهنگ غرب، که وجود سالمندان را در خانواده‏ها، زائده‏هاى مزاحم مى‏پندارند و مى‏کوشند براى آنکه آزادیهاى شخصى‏شان محدود نشود و مزاحمى نداشته باشند، به نحوى آنان را از محیط خانه و روابط خانوادگى دور کنند و به «خانه‏ى سالمندان» بفرستند، اسلام به آنان ارج مى‏نهد و حرمت قائل است و به رعایت حقوق و احترام آنان سفارش کرده و به بهره‏گیرى از تجارب و افکار پخته‏ى آنان تشویق مى‏کند.
در این بخش، شیوه‏ى صحیح برخورد با پیران و سالمندان را - چه پدر و مادر باشند، چه سالخوردگان دیگر - براساس تعالیم مکتب، بررسى مى‏کنیم.

الف)محور وحدت

مجموعه‏ى افراد یک فامیل، نسبت به بزرگ خاندان احترام مى‏گزارند و در کارها با آنان مشورت مى‏کنند و در اختلافات، به رأى و حکمیت و داورى آنان ارج مى‏نهند و گاهى یک سخن از سوى آنان، آتش فتنه‏اى را خاموش مى‏سازد، یا تفرقه و کدورتى را به وفاق و همدلى و آشتى مبدل مى‏سازد.
نعمت وجود بابرکت آنان، اغلب تا هستند، ناشناخته است. وقتى به جایگاه حساس و مهم و نقش کارگشاى آنان پى مى‏برند که از دست بدهند. چه بسیار اختلافها و قهرها و نزاعهاى خانوادگى که پس از درگذشت «بزرگ خاندان» چهره نشان مى‏دهد و چه بسیار رابطه‏ها و رفت و آمدها که قطع مى‏شود، یا به سردى مى‏گراید، و علت آن فقط از دنیا رفتن محورى است که مایه‏ى دلگرمى، امید، انس و معاشرت فامیل است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «البرکة مع اکابرکم»؛ (1).
برکت و خیر ماندگار، همراه بزرگترهاى شماست.
در سخن دیگر فرمود: «الشیخ فى اهله کالنبى فى امته»؛ (2).
پیرمرد در میان خانواده‏اش، همچون یک «پیامبر» در میان امتش است.
این اشاره به همان نقش محورى، فروغ‏بخشى، صفاآورى، هدایت و ارشاد، تجمع و الفت است که در وجود آنان نهفته است. پس اگر بزرگترها در فامیل و خانواده، چراغ روشنى‏بخش و محور وحدت و همدلى و عامل انس و ارتباط و رفت و آمدهاى خانوادگى‏اند، باید این جایگاه، محفوظ بماند و مورد حراست و تقویت قرار گیرد.

ب)حرمت بزرگترها

رعایت ادب و مقتضاى حق‏شناسى نسبت به عمرى تلاش صادقانه و ایثارها، گذشتها، دلسوزیها و سوختن و ساختنها که بزرگان از خود نشان داده‏اند، آن است که در خانواده‏ها مورد تکریم قرار گیرند، عزیز و محترم باشند، به آنان بى‏مهرى نشود، خاطرشان آزرده نگردد، به توصیه‏ها و راهنماییهایى که از سر سوز و دلسوزى و تجربه مى‏دهند، بى‏اعتنایى نشود.
خود «بزرگسالى» و «سن بالا» در فرهنگ دینى ما احترام دارد. این سخن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است: «من عرف فضل کبیر لسنه فوقره، آمنه الله تعالى من فزغ یوم القیامة»؛ (3).
هر کس فضیلت و مقام یک «بزرگ» را به خاطر سن و سالش بشناسد و او را مورد احترام قرار دهد، خداى متعال او را از هراس و نگرانى روز قیامت ایمن مى‏دارد.
احترام به بزرگترها و ترحم و مهربانى نسبت به کوچکترها، از دستورالعملهاى اخلاقى اسلام است و کانون خانواده‏ها را گرم و مصفا مى‏سازد و این، توصیه‏ى امام صادق علیه‏السلام است که فرمود:
«لیس منا من لم یوقر کبیرنا و لم یرحم صغیرنا»؛ (4).
کسى که بزرگ ما را احترام نکند و کوچک ما را مورد شفقت و عطوفت قرار ندهد، از ما نیست.
این سخن را نیز از على علیه‏السلام به یاد داشته باشیم که فرمود:
«یکرم العالم لعلمه و الکبیر لسنه»؛ (5).
دانشمند را به خاطر علمش و بزرگسال را به خاطر سن او، باید احترام کرد.
اگر جوانان قدر پیران را نشناسند و به جایگاه آنان حرمت ننهند، هم رشته‏هاى عاطفى پیوندهاى انسانى از هم گسسته مى‏شود، هم از رأفت و عاطفه و تجربه‏ى سالخوردگان محروم مى‏شوند، هم نشانه‏ى بى‏توجهى خود به ارزشها را امضا کرده‏اند. حضرت على علیه‏السلام در یکى از سخنان خویش، ضمن انتقاد از اوضاع زمانه و ناهنجاریهاى رفتارى مردم، از جمله بر این دو مسأله تأکید مى‏فرماید: 1. بى‏احترامى کوچکترها نسبت به بزرگترها 2. رسیدگى نکردن توانگران به نیازمندان:
«انکم فى زمان... لا یعظم صغیرهم کبیرهم و لا یعول غنیهم فقیرهم»؛ (6).
شما در زمانه‏اى به سر مى‏برید که کوچک به بزرگ تعظیم و تکریم نمى‏کند و ثروتمند، به فقیر رسیدگى نمى‏کند!

ج)نسبت به والدین

سالمندان به طور عموم، از احترام برخوردارند. اگر پدر و مادر باشند که این وظیفه، سنگین‏تر و مسؤولیت مضاعف است. قرآن کریم از تندى و پرخاش نسبت به پدر و مادر پیر نهى مى‏کند و به سخن نیک و لحن شایسته و خضوع و تواضع و گستردن بال رأفت در برابر آنان و خیرخواهى و دعا در حق آنان دعوت مى‏کند.
فرمان خداوند، چنین است:
(اما یبلغن عندک الکبر أحدهما أوکلاهما فلا تقل لهما أف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما - و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا)؛ (7).
هر گاه یکى از آن دو(پدر و مادر) یا هر دو نزد تو به سن پیرى و سالمندى رسیدند، به آنان اف مگو، آنان را طرد مکن و به آنان سخن کریمانه بگو و بال فروتنى را از روى رحمت و شفقت براى آنان بگستر، و بگو: پروردگارا! همان گونه که مرا در خردسالى‏ام تربیت کردند، تو نیز بر آنان رحمت آور.
ادب و احترام نسبت به پدر و مادر بزرگسال، آن است که: آنان را به اسم، صدا نکنى، به احترامشان برخیزى، از آنان جلوتر راه نروى، با آنان بلند و پرخاشگرانه سخن نگویى، نیازهایشان را برآورى، خدمتگزارى به آنان را وظیفه‏اى بزرگ بدانى و از آنان در سن کهولت و پیرى مراقبت کنى.
در حدیث است که امام باقر علیه‏السلام فرموده است: پدرم به مردى نگریست که همراه پسرش راه مى‏رفتند و پسر به بازوى پدرش تکیه داده بود. پدرم تا زنده بود، با آن جوان(به خاطر این بى‏حرمتى نسبت به پدرش) صحبت نکرد. (8).
به همان اندازه که آزردن آنان و «عاق» شدن، حرام و نکوهیده است و از آن نهى شده است، دل به دست آوردن و جلب رضایت و نیکى به آنان سفارش شده است و این خدمتگزارى، سبب بهشتى شدن فرزندان به شمار آمده است.
«ابراهیم بن شعیب» گوید: به امام صادق علیه‏السلام عرض کردم: پدرم بسیار پیر و سالخورده و ناتوان شده است. هر گاه حاجتى داشته باشد او را برمى‏داریم و بر دوش مى‏کشیم. حضرت فرمود: «ان استطعت ان تلى ذلک منه فافعل و لقمه بیدک، فانه جنة لک غدا»؛ (9) اگر بتوانى عهده‏دار کارهاى او شوى چنین کن، حتى با دستانت لقمه در دهان او بگذار، که این فرداى قیامت، براى تو بهشت(یا سپر از آتش: جنه) خواهد بود.

د)انتقال فرهنگ

از عمده‏ترین راههاى انتقال یک فرهنگ به نسلهاى آینده، رفتار پدر و مادر و مربیان است. کودکان، آنچه را در رفتار بزرگترها ببینند، از آن الگو مى‏گیرند. احترام به بزرگترها و رعایت ادب و تکریم نسبت به سالخوردگان، اگر در عمل و رفتار ما تجلى یابد، فرزندان ما نیز، این فرهنگ را مى‏آموزند و با همین آداب و سنن بار مى‏آیند. کسى که انتظار ادب و معرفت و حق‏شناسى از فرزندانش دارد، باید همین حالت را نسبت به پدر و مادر و بزرگترها نشان دهد، تا کوچکترها هم از او بیاموزند.
این یک سنت تاریخى و تأثیر و تأثر از اعمال و رفتار است. هر کس چیزى را درو مى‏کند که کشته است. اگر در حدیث است که «لا میراث کالادب»؛ هیچ ارثى همانند ادب نیست که از بزرگان به فرزندان برسد، در این مورد هم مصداق مى‏یابد.
امام على علیه‏السلام فرمود:
«و قروا کبارکم، یوقرکم صغارکم»؛ (10).
به بزرگانتان احترام کنید، تا کوچکترها هم به شما احترام کنند.
امام صادق علیه‏السلام نیز فرموده است:
«بروا آباءکم، یبرکم ابناؤکم»؛ (11).
به پدرانتان نیکى کنید، تا فرزندانتان هم به شما نیکى کنند.
این دقیقا برداشت محصول، از زراعتى است که انسان با رفتارش در زمین دل و لوح جان کودکان انجام مى‏دهد. به گفته‏ى سعدى:
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کاى نور چشم من، بجز از کشته، ندروى!
مهمترین درس تربیتى، آن است که با عمل داده شود. کودکان نیز مستعدترین شاگردانى‏اند که «درسهاى عملى» را با دقت، از رفتار ما مى‏آموزند. اگر ما به سالمندانمان احترام نگذاریم، از خردسالان و نوجوانان چه انتظارى داشته باشیم که با سالخوردگان و خود ما با احترام و تعظیم و تکریم، برخورد کنند؟ این ارتباط متقابل در تأثیر گذاریهاى رفتارى را نمى‏توان نادیده گرفت. به قول معروف، اگر احترام امامزاده، توسط متولى رعایت نشود، از دیگران چه انتظارى است؟!
جاى سالمندان، پیش از آنکه در «آسایشگاه» ها و «سراى سالمندان» باشد، کانون گرم و بامحبت خانه‏هاست، تا چراغ خانه روشن بماند و محور تجمع و الفت افراد گردند. و از اندیشه‏ى آنان نیز استفاده شود. بالاخره آنان، حاصل یک عمر، تجربه و چشیدن سرد و گرم روزگارند و مى‏توانند «مشاور» خوبى در تصمیم گیریهاى زندگى باشند.
آنچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت خام، آن بیند
این هم بعد دیگرى از برخورد با پیران است.

هـ)تأثیر رفتار

همچنان که کودکان و نوجوانان، از رفتار و عمل بزرگترها درس و الگو مى‏گیرند، سالخوردگان نیز گاهى از نظر فکرى و قضاوت و دیدگاه، تحت تأثیر رفتار جوانان قرار مى‏گیرند. بسیار اتفاق افتاده است که خانواده‏اى غیرمتدین و بى‏تفاوت نسبت به ارزشها و پاکیها، در اثر مشاهده‏ى رفتار شایسته از جوانشان، به راه آمده‏اند. در واقع، جوان پاکدل پاک رفتار، با نحوه‏ى عملش بر بزرگترها هم تأثیر بگذارد.
نقل این نمونه‏ى تاریخى جالب است:
جوانى به نام «زکریا بن ابراهیم» مسیحى بود. چون مسلمان شد به سفر حج رفت. در این سفر، امام صادق علیه‏السلام را دیدار کرد. از جمله سؤالاتش از امام این بود که: پدر و مادر و بستگانم هنوز نصرانى‏اند. چه کنم؟ مادرم نیز نابیناست. آیا با آنان باشم و با آنان غذا بخورم؟ امام صادق علیه‏السلام پرسید: آیا گوشت خوک مى‏خورند؟ گفت: نه، اصلا دست به آن نمى‏زنند. امام فرمود: با آنان باش و به مادرت رسیدگى کن و اگر از دنیا رفت، خودت کارهاى مربوط به کفن و دفن او را انجام بده و به دیگران واگذار مکن.
زکریا پس از بازگشت از سفر حج، به توصیه‏ى امام صادق علیه‏السلام به مادرش بسیار نیکى و ملاطفت مى‏کرد، به او غذا مى‏خوراند، لباس و سر وضع او را تمیز مى‏کرد و در خدمت وى کوشا بود. مادرش از این تغییر رفتار، سؤالى به ذهنش رسید، پرسید: پسرم! قبلا که نصرانى بودى با من چنین رفتارى نداشتى، چه شده که پس از هجرت و مسلمان شدن چنین شده‏اى؟ گفت: یکى از فرزندان پیامبر این دستور را به من داده است. مادر پرسید: آیا او پیامبر نیست؟ پسر گفت: خیر، او پسر پیامبر است. مادر اصرار داشت که نه، او حتما پیامبر است، چون این گونه تعلیمات، از تعالیم پیامبران است. پسرش جواب داد: خیر، پس از پیامبر اسلام، پیامبرى نخواهد آمد. او یکى از فرزندان آخرین پیامبر الهى است.
مادرش گفت: پسرم! بهترین دین را برگزیده‏اى. به من هم ارایه بده و آن دین را بر من عرضه کن.
فرزند، تعالیم اسلام را بر مادر مسیحى خویش عرضه کرد. او هم به اسلام گروید و مسلمان از دنیا رفت. (12).
این شاهدى بر تأثیر عمل به «دستورهاى دین» در مورد نحوه‏ى معاشرت با والدین و برخورد با سالمندان است که یک مسیحى را به اسلام جذب مى‏کند و نور هدایت را در دل او مى‏تاباند.
بر این اساس، با ادب نسبت به بزرگان و گرامیداشت خاطر سالمندان و تحویل گرفتن آنان و نیکى و مراقبت از آنان، جامعه‏اى خوب و خانواده‏اى باصفا و روابطى مستحکم و عاطفى داشته باشیم.
و نیز... قدر نعمت جوانى را بدانیم که این گوهر، همیشه با ما نیست.
و چه نیکو سروده است ملک‏الشعراى بهار:
سحرگه به راهى یکى پیر دیدم‏
سوى خاک، خم گشته از ناتوانى‏
بگفتم: چه گم کرده‏اى اندرین ره؟
بگفتا: جوانى، جوانى، جوانى‏

پی نوشتها:

(1). بحارالانوار، ج 72، ص 137
(2). همان
(3). همان
(4). همان، ص 138
(5). غررالحکم، حدیث 11007
(6). همان، حدیث 3857
(7). اسراء (17) آیه 23 و 24
(8). بحارالانوار، ج 71، ص 64
(9). همان، ص 56
(10). غررالحکم، حدیث 10069
(11). بحارالانوار، ج 71، ص 65
(12). همان، ص 52

شیوه‏ى صحیح برخورد با سالمندان

برخلاف فرهنگ غرب، که وجود سالمندان را در خانواده‏ها، زائده‏هاى مزاحم مى‏پندارند و مى‏کوشند براى آنکه آزادیهاى شخصى‏شان محدود نشود و مزاحمى نداشته باشند، به نحوى آنان را از محیط خانه و روابط خانوادگى دور کنند و به «خانه‏ى سالمندان» بفرستند، اسلام به آنان ارج مى‏نهد و حرمت قائل است و به رعایت حقوق و احترام آنان سفارش کرده و به بهره‏گیرى از تجارب و افکار پخته‏ى آنان تشویق مى‏کند.
در این بخش، شیوه‏ى صحیح برخورد با پیران و سالمندان را - چه پدر و مادر باشند، چه سالخوردگان دیگر - براساس تعالیم مکتب، بررسى مى‏کنیم.

الف)محور وحدت

مجموعه‏ى افراد یک فامیل، نسبت به بزرگ خاندان احترام مى‏گزارند و در کارها با آنان مشورت مى‏کنند و در اختلافات، به رأى و حکمیت و داورى آنان ارج مى‏نهند و گاهى یک سخن از سوى آنان، آتش فتنه‏اى را خاموش مى‏سازد، یا تفرقه و کدورتى را به وفاق و همدلى و آشتى مبدل مى‏سازد.
نعمت وجود بابرکت آنان، اغلب تا هستند، ناشناخته است. وقتى به جایگاه حساس و مهم و نقش کارگشاى آنان پى مى‏برند که از دست بدهند. چه بسیار اختلافها و قهرها و نزاعهاى خانوادگى که پس از درگذشت «بزرگ خاندان» چهره نشان مى‏دهد و چه بسیار رابطه‏ها و رفت و آمدها که قطع مى‏شود، یا به سردى مى‏گراید، و علت آن فقط از دنیا رفتن محورى است که مایه‏ى دلگرمى، امید، انس و معاشرت فامیل است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «البرکة مع اکابرکم»؛ (1).
برکت و خیر ماندگار، همراه بزرگترهاى شماست.
در سخن دیگر فرمود: «الشیخ فى اهله کالنبى فى امته»؛ (2).
پیرمرد در میان خانواده‏اش، همچون یک «پیامبر» در میان امتش است.
این اشاره به همان نقش محورى، فروغ‏بخشى، صفاآورى، هدایت و ارشاد، تجمع و الفت است که در وجود آنان نهفته است. پس اگر بزرگترها در فامیل و خانواده، چراغ روشنى‏بخش و محور وحدت و همدلى و عامل انس و ارتباط و رفت و آمدهاى خانوادگى‏اند، باید این جایگاه، محفوظ بماند و مورد حراست و تقویت قرار گیرد.

ب)حرمت بزرگترها

رعایت ادب و مقتضاى حق‏شناسى نسبت به عمرى تلاش صادقانه و ایثارها، گذشتها، دلسوزیها و سوختن و ساختنها که بزرگان از خود نشان داده‏اند، آن است که در خانواده‏ها مورد تکریم قرار گیرند، عزیز و محترم باشند، به آنان بى‏مهرى نشود، خاطرشان آزرده نگردد، به توصیه‏ها و راهنماییهایى که از سر سوز و دلسوزى و تجربه مى‏دهند، بى‏اعتنایى نشود.
خود «بزرگسالى» و «سن بالا» در فرهنگ دینى ما احترام دارد. این سخن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است: «من عرف فضل کبیر لسنه فوقره، آمنه الله تعالى من فزغ یوم القیامة»؛ (3).
هر کس فضیلت و مقام یک «بزرگ» را به خاطر سن و سالش بشناسد و او را مورد احترام قرار دهد، خداى متعال او را از هراس و نگرانى روز قیامت ایمن مى‏دارد.
احترام به بزرگترها و ترحم و مهربانى نسبت به کوچکترها، از دستورالعملهاى اخلاقى اسلام است و کانون خانواده‏ها را گرم و مصفا مى‏سازد و این، توصیه‏ى امام صادق علیه‏السلام است که فرمود:
«لیس منا من لم یوقر کبیرنا و لم یرحم صغیرنا»؛ (4).
کسى که بزرگ ما را احترام نکند و کوچک ما را مورد شفقت و عطوفت قرار ندهد، از ما نیست.
این سخن را نیز از على علیه‏السلام به یاد داشته باشیم که فرمود:
«یکرم العالم لعلمه و الکبیر لسنه»؛ (5).
دانشمند را به خاطر علمش و بزرگسال را به خاطر سن او، باید احترام کرد.
اگر جوانان قدر پیران را نشناسند و به جایگاه آنان حرمت ننهند، هم رشته‏هاى عاطفى پیوندهاى انسانى از هم گسسته مى‏شود، هم از رأفت و عاطفه و تجربه‏ى سالخوردگان محروم مى‏شوند، هم نشانه‏ى بى‏توجهى خود به ارزشها را امضا کرده‏اند. حضرت على علیه‏السلام در یکى از سخنان خویش، ضمن انتقاد از اوضاع زمانه و ناهنجاریهاى رفتارى مردم، از جمله بر این دو مسأله تأکید مى‏فرماید: 1. بى‏احترامى کوچکترها نسبت به بزرگترها 2. رسیدگى نکردن توانگران به نیازمندان:
«انکم فى زمان... لا یعظم صغیرهم کبیرهم و لا یعول غنیهم فقیرهم»؛ (6).
شما در زمانه‏اى به سر مى‏برید که کوچک به بزرگ تعظیم و تکریم نمى‏کند و ثروتمند، به فقیر رسیدگى نمى‏کند!

ج)نسبت به والدین

سالمندان به طور عموم، از احترام برخوردارند. اگر پدر و مادر باشند که این وظیفه، سنگین‏تر و مسؤولیت مضاعف است. قرآن کریم از تندى و پرخاش نسبت به پدر و مادر پیر نهى مى‏کند و به سخن نیک و لحن شایسته و خضوع و تواضع و گستردن بال رأفت در برابر آنان و خیرخواهى و دعا در حق آنان دعوت مى‏کند.
فرمان خداوند، چنین است:
(اما یبلغن عندک الکبر أحدهما أوکلاهما فلا تقل لهما أف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما - و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا)؛ (7).
هر گاه یکى از آن دو(پدر و مادر) یا هر دو نزد تو به سن پیرى و سالمندى رسیدند، به آنان اف مگو، آنان را طرد مکن و به آنان سخن کریمانه بگو و بال فروتنى را از روى رحمت و شفقت براى آنان بگستر، و بگو: پروردگارا! همان گونه که مرا در خردسالى‏ام تربیت کردند، تو نیز بر آنان رحمت آور.
ادب و احترام نسبت به پدر و مادر بزرگسال، آن است که: آنان را به اسم، صدا نکنى، به احترامشان برخیزى، از آنان جلوتر راه نروى، با آنان بلند و پرخاشگرانه سخن نگویى، نیازهایشان را برآورى، خدمتگزارى به آنان را وظیفه‏اى بزرگ بدانى و از آنان در سن کهولت و پیرى مراقبت کنى.
در حدیث است که امام باقر علیه‏السلام فرموده است: پدرم به مردى نگریست که همراه پسرش راه مى‏رفتند و پسر به بازوى پدرش تکیه داده بود. پدرم تا زنده بود، با آن جوان(به خاطر این بى‏حرمتى نسبت به پدرش) صحبت نکرد. (8).
به همان اندازه که آزردن آنان و «عاق» شدن، حرام و نکوهیده است و از آن نهى شده است، دل به دست آوردن و جلب رضایت و نیکى به آنان سفارش شده است و این خدمتگزارى، سبب بهشتى شدن فرزندان به شمار آمده است.
«ابراهیم بن شعیب» گوید: به امام صادق علیه‏السلام عرض کردم: پدرم بسیار پیر و سالخورده و ناتوان شده است. هر گاه حاجتى داشته باشد او را برمى‏داریم و بر دوش مى‏کشیم. حضرت فرمود: «ان استطعت ان تلى ذلک منه فافعل و لقمه بیدک، فانه جنة لک غدا»؛ (9) اگر بتوانى عهده‏دار کارهاى او شوى چنین کن، حتى با دستانت لقمه در دهان او بگذار، که این فرداى قیامت، براى تو بهشت(یا سپر از آتش: جنه) خواهد بود.

د)انتقال فرهنگ

از عمده‏ترین راههاى انتقال یک فرهنگ به نسلهاى آینده، رفتار پدر و مادر و مربیان است. کودکان، آنچه را در رفتار بزرگترها ببینند، از آن الگو مى‏گیرند. احترام به بزرگترها و رعایت ادب و تکریم نسبت به سالخوردگان، اگر در عمل و رفتار ما تجلى یابد، فرزندان ما نیز، این فرهنگ را مى‏آموزند و با همین آداب و سنن بار مى‏آیند. کسى که انتظار ادب و معرفت و حق‏شناسى از فرزندانش دارد، باید همین حالت را نسبت به پدر و مادر و بزرگترها نشان دهد، تا کوچکترها هم از او بیاموزند.
این یک سنت تاریخى و تأثیر و تأثر از اعمال و رفتار است. هر کس چیزى را درو مى‏کند که کشته است. اگر در حدیث است که «لا میراث کالادب»؛ هیچ ارثى همانند ادب نیست که از بزرگان به فرزندان برسد، در این مورد هم مصداق مى‏یابد.
امام على علیه‏السلام فرمود:
«و قروا کبارکم، یوقرکم صغارکم»؛ (10).
به بزرگانتان احترام کنید، تا کوچکترها هم به شما احترام کنند.
امام صادق علیه‏السلام نیز فرموده است:
«بروا آباءکم، یبرکم ابناؤکم»؛ (11).
به پدرانتان نیکى کنید، تا فرزندانتان هم به شما نیکى کنند.
این دقیقا برداشت محصول، از زراعتى است که انسان با رفتارش در زمین دل و لوح جان کودکان انجام مى‏دهد. به گفته‏ى سعدى:
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کاى نور چشم من، بجز از کشته، ندروى!
مهمترین درس تربیتى، آن است که با عمل داده شود. کودکان نیز مستعدترین شاگردانى‏اند که «درسهاى عملى» را با دقت، از رفتار ما مى‏آموزند. اگر ما به سالمندانمان احترام نگذاریم، از خردسالان و نوجوانان چه انتظارى داشته باشیم که با سالخوردگان و خود ما با احترام و تعظیم و تکریم، برخورد کنند؟ این ارتباط متقابل در تأثیر گذاریهاى رفتارى را نمى‏توان نادیده گرفت. به قول معروف، اگر احترام امامزاده، توسط متولى رعایت نشود، از دیگران چه انتظارى است؟!
جاى سالمندان، پیش از آنکه در «آسایشگاه» ها و «سراى سالمندان» باشد، کانون گرم و بامحبت خانه‏هاست، تا چراغ خانه روشن بماند و محور تجمع و الفت افراد گردند. و از اندیشه‏ى آنان نیز استفاده شود. بالاخره آنان، حاصل یک عمر، تجربه و چشیدن سرد و گرم روزگارند و مى‏توانند «مشاور» خوبى در تصمیم گیریهاى زندگى باشند.
آنچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت خام، آن بیند
این هم بعد دیگرى از برخورد با پیران است.

هـ)تأثیر رفتار

همچنان که کودکان و نوجوانان، از رفتار و عمل بزرگترها درس و الگو مى‏گیرند، سالخوردگان نیز گاهى از نظر فکرى و قضاوت و دیدگاه، تحت تأثیر رفتار جوانان قرار مى‏گیرند. بسیار اتفاق افتاده است که خانواده‏اى غیرمتدین و بى‏تفاوت نسبت به ارزشها و پاکیها، در اثر مشاهده‏ى رفتار شایسته از جوانشان، به راه آمده‏اند. در واقع، جوان پاکدل پاک رفتار، با نحوه‏ى عملش بر بزرگترها هم تأثیر بگذارد.
نقل این نمونه‏ى تاریخى جالب است:
جوانى به نام «زکریا بن ابراهیم» مسیحى بود. چون مسلمان شد به سفر حج رفت. در این سفر، امام صادق علیه‏السلام را دیدار کرد. از جمله سؤالاتش از امام این بود که: پدر و مادر و بستگانم هنوز نصرانى‏اند. چه کنم؟ مادرم نیز نابیناست. آیا با آنان باشم و با آنان غذا بخورم؟ امام صادق علیه‏السلام پرسید: آیا گوشت خوک مى‏خورند؟ گفت: نه، اصلا دست به آن نمى‏زنند. امام فرمود: با آنان باش و به مادرت رسیدگى کن و اگر از دنیا رفت، خودت کارهاى مربوط به کفن و دفن او را انجام بده و به دیگران واگذار مکن.
زکریا پس از بازگشت از سفر حج، به توصیه‏ى امام صادق علیه‏السلام به مادرش بسیار نیکى و ملاطفت مى‏کرد، به او غذا مى‏خوراند، لباس و سر وضع او را تمیز مى‏کرد و در خدمت وى کوشا بود. مادرش از این تغییر رفتار، سؤالى به ذهنش رسید، پرسید: پسرم! قبلا که نصرانى بودى با من چنین رفتارى نداشتى، چه شده که پس از هجرت و مسلمان شدن چنین شده‏اى؟ گفت: یکى از فرزندان پیامبر این دستور را به من داده است. مادر پرسید: آیا او پیامبر نیست؟ پسر گفت: خیر، او پسر پیامبر است. مادر اصرار داشت که نه، او حتما پیامبر است، چون این گونه تعلیمات، از تعالیم پیامبران است. پسرش جواب داد: خیر، پس از پیامبر اسلام، پیامبرى نخواهد آمد. او یکى از فرزندان آخرین پیامبر الهى است.
مادرش گفت: پسرم! بهترین دین را برگزیده‏اى. به من هم ارایه بده و آن دین را بر من عرضه کن.
فرزند، تعالیم اسلام را بر مادر مسیحى خویش عرضه کرد. او هم به اسلام گروید و مسلمان از دنیا رفت. (12).
این شاهدى بر تأثیر عمل به «دستورهاى دین» در مورد نحوه‏ى معاشرت با والدین و برخورد با سالمندان است که یک مسیحى را به اسلام جذب مى‏کند و نور هدایت را در دل او مى‏تاباند.
بر این اساس، با ادب نسبت به بزرگان و گرامیداشت خاطر سالمندان و تحویل گرفتن آنان و نیکى و مراقبت از آنان، جامعه‏اى خوب و خانواده‏اى باصفا و روابطى مستحکم و عاطفى داشته باشیم.
و نیز... قدر نعمت جوانى را بدانیم که این گوهر، همیشه با ما نیست.
و چه نیکو سروده است ملک‏الشعراى بهار:
سحرگه به راهى یکى پیر دیدم‏
سوى خاک، خم گشته از ناتوانى‏
بگفتم: چه گم کرده‏اى اندرین ره؟
بگفتا: جوانى، جوانى، جوانى‏

پی نوشتها:

(1). بحارالانوار، ج 72، ص 137
(2). همان
(3). همان
(4). همان، ص 138
(5). غررالحکم، حدیث 11007
(6). همان، حدیث 3857
(7). اسراء (17) آیه 23 و 24
(8). بحارالانوار، ج 71، ص 64
(9). همان، ص 56
(10). غررالحکم، حدیث 10069
(11). بحارالانوار، ج 71، ص 65
(12). همان، ص 52

آرامش، نیازی طبیعی و فطری:
  زندگی در محیطی أمن و سالم و عاری از هر نوع تهدید، از اولین نیازهای بشر است و حق طبیعی هر فرد برای بهره‌مند شدن از استانداردهای رفاه اقتصادی و امنیّت و حقوق شهروندی امروزه در منشورهای جهانی امری مسلم است؛ اگر چه بسیاری از دولتها به آن جامۀ عمل نپوشاندند. بنابراین تأمین رفاه اعضای جامعه در ابعاد مختلف به عهدۀ دولتها می‌باشد، که با برنامه‌ریزیهای خرد و کلان موجبات آسایش جوامع و بطور خاص خانواده‌ها را فراهم کنند. در راستای تحقق چنین هدفی دولتهای رفاه شکل گرفت و به تأسیس نهادهایی همچون تأمین اجتماعی اقدام ورزید. البته در جوامع اسلامی در ابتدا به دلیل تمایلات و تظاهرات غرب گرایانه، مورد استقبال قرار نگرفت و لذا تکنیک‌های رفاهی مبتنی بر مشارکت انجمن‌های خیریه پاسخگوی این شرایط بودند، ولی به مرور زمان مورد پذیرش واقع شدند. و دولتهای رفاه، با تأسیس نهادهای مختلف، توانست بعضی جنبه‌های رفاهی خانواده‌ها را تحت پوشش قرار دهد؛ ولی آیا بازنشستگان و سالمندان که از نظر دینی و فرهنگی مورد احترام ما بوده‌اند، از حقوق اجتماعی مناسب شأن برخوردارند؟
  سالمندان و بازنشستگان به دلیل کهولت و کاهش توانایی هایشان، از أقشار آسیب پذیر جامعه محسوب می‌شوند، بنابراین باید تحت توجه و حمایت‌های لازم قرار بگیرند و نیازهای آنها در ابعاد جسمی، اجتماعی، و روانی مورد ارزیابی و پاسخگویی واقع شود. بیماری، ناتوانی، اختلالات ذهنی، فوت همسر، فقر و بسیاری عوامل اجتماعی دیگر باعث می‌شود تا نیازهای سالمندان در پاره‌ای موارد متفاوت با نیازهای سایر اقشار جامعه و اعضای خانواده‌ها باشد.[1]
 
نیازهای بازنشستگان:
  سالمندان و بازنشستگان به لحاظ سنّی نیازمند داشتن برنامه اوقات فراغت، مشارکت اجتماعی، فعالیّت اجتماعی و نیز داشتن فعالیت ورزشی هستند. ورزش‌هایی مثل نرمش، دو، کشتی باستانی، پیاده‌روی، کوهپیمایی، شنا، تنیس، تیراندازی، پینگ پونگ و...این نیازها، ریشه در کهولت آنها دارد؛ احساس تنهایی، کم حوصلگی، عصبانیت، احساس پوچی، دلهره و نگرانی، بی خوابی، خستگی و کوفتگی از عمده ترین مشکلات آنها هستند که برای غلبه بر آنها باید زمینه‌های مشارکت اجتماعی سالمندان فراهم شود و مکان‌های تفریحی و ورزشی برای گذراندن اوقات فراغت آن‌ها با تسهیلات ویژه وجود داشته باشد.[2]
 
دغدغۀ بازنشستگان:
  یکی از مهمترین دغدغه‌ها و مشغولیّت ذهنی آنها مسائل اقتصادی است. آن‌ها به دلیل کهولت سنّ، توانایی انجام کار را ندارند، در نتیجه بزرگترین منبع در آمد خود را از دست می‌دهند. حقوق بازنشستگی که از پیامدهای دولت رفاه است به قدری کم بوده‌ که از این اضطراب و تحیّر نمی‌کاهد.[3] اگر چه أخیراً کارهایی مثل دادن کارت‌های منزلت برای استفاده رایگان از حمل و نقل و ...تعبیه شده‌اند و یا دولت نهم حقوق بازنشستگان را افزایش داده است و این خدمات در خور تقدیر و قدردانی است که تا حدّی زیادی فکر بازنشستگان را راحت می‌کند، ولی مسائل و مشکلات عدیدۀ دیگری وجود دارد که پرداختن دولت به آنها ضروری است. به طور مثال، زمین خوردن سالمندان مسأله مشترک میان همۀ آنها است، ولی هنوز معماری ما به استانداردی نرسیده که گودی و پستی و بلندی پیاده‌روها را ترمیم کند. یا در فرهنگسراها، ما شاهد برنامه‌هایی برای جوانان یا نوجوانان هستیم، ولی برنامۀ خاصی برای سالمندان یا بازنشستگان وجود ندارد. و فقط پارک‌ها محلّی هستند که پذیرای این قشر آسیب پذیر هستند، آن هم در صورتی که در محلّه‌ها چنین پارکی باشد و در غیر اینصورت آنها مجبورند، یا در خانه بمانند و انتظار مرگ را بکشند و یا در کوچه و خیابان با همسالان خود ملاقات کنند. در چنین بستری که دولت‌ها نوعاً با آن دست به گریبان هستند و کوشش می‌کنند تا استانداردهای رفاه را افزایش دهند، می‌توان دست به دامان استعدادهای بالقوۀ بومی شد. مثلاً مساجد و حسینیّه‌ها، در هر محلّی می‌توانند برنامه‌هایی برای این قشر داشته باشند و حتّی در پاره‌ای موارد مسئولیت‌هایی نیز به آنها بدهند، تا هم از تجربیات آنها استفاده شود و هم آنها احساس پوچی نکنند.[4]
  در بعد سلامتی هم، بیمارستانها همانطوری که بخش‌های ویژۀ کودکان را دارند، باید بخش‌هایی را به سالمندان اختصاص دهند و کادر مجرب أعم از پزشک، پرستار، مددکار و روانشناس و...را آموزش دهند تا در خدمت این عده از افراد جامعه باشند.
  آنچه گفته شد، در راستای وظایف مسئولین و یا NGO ها در هر کشوری و در حیطۀ اجرایی بود.
 
وظایف خانواده ها:
  خانواده‌ها نیز وظایفی را در قبال سالمندان و بازنشستگان دارند. در فرهنگ ما رها کردن سالمندان و بازنشستگان، امری زشت و ناپسند تلقی می‌شود. از طرفی در شهرهای بزرگ خانه‌ها طوری ساخته می‌شوند که نمی‌توان از سالمندان در خانه نگهداری کرد، آپارتمانهای 60- 50 متری در طبقات دوم به بالا و آن هم در مرکز شهر که معدن آلودگی و سر و صداست، چگونه می‌تواند، پذیرای سالمندان باشد؟ و آیا حتی اگر سالمندی هم با رضایت قبلی خود به خانۀ سالمندان برود، آیا امکانات موجود در آن، مناسب شرایط جسمی و روحی او می‌باشد؟ به هر حال آنچه در هر شرایطی باید مدنظر باشد، این است که سالمندان چه در خانۀ سالمندان و چه در آپارتمانها و یا برج‌های مدرن باشند، از توجه عاطفی به آنها نباید دریغ شود، به طوری که احساس زیادی بودن یا سربار بودن یا فراموش شدگی پیدا نکنند. اگر چه محل سکونت اهمیت زیادی در بهبود شرایط سالمند یا بازنشسته دارد و باید ترجیحاً سعی شود، چنان فضایی ترسیم شود که رضایتمندی سالمند جلب شود. البته آنچه مسلم است، عدم رضایت قطعی افراد از خانۀ سالمندان است؛ نه به خاطر پایین بودن استانداردهای آن و یا موجود نبودن امکانات کافی و مناسب شرایط آنها، بلکه به خاطر معانی ضمنی که در مورد مهاجرت به خانۀ سالمندان مطرح است. یکی از آن معانی، نوع نگاه جامعه به این عده می‌باشد که آنها را افرادی بی کس و فاقد سرپرست می‌دانند و دیگر، نوع نگاه خانواده‌های آنهاست که آنها را افرادی سربار و اضافی محسوب می‌کنند که با مرگشان به مشکلات خانواده‌ها پایان می‌دهند. و البته ضرورت وجودی خانۀ سالمندان برای کسانی که فاقد سرپرست یا بدسرپرست هستند، انکار ناشدنی است و گریزی از آن نیست، ولی متأسفانه آنچه در جوامع غربی نهادینه شده و در جوامع صنعتی شده یا در حال صنعتی شدن هم در حال شکل گریزی است، حضور بی قید و شرط همۀ سالمندان است، و آنچه برای این فرایند استدلال می‌شود، با پیامدهای زندگی مدرن بی ارتباط نیست، چرا که سالمند یا بازنشسته بیش از درآمد خودش مخارجی دارد که خانواده‌ها عهده دار آن نیستند و حال آنکه این نوع نگاه به انسان و خصوصاً سالمندان در اسلام مطرود و همواره به رعایت احترام آنها تأکید و توصیه شده است. پس می‌توانیم نتیجه گیری کنیم که دولت و خانواده در کنار هم بایدشرایط یک زندگی آرام بخش و بدون دغدغه چه در بعد اجتماعی و چه در بعد روانی فراهم کرده و موانع این مناسبات را برطرف نمایند.
  اگر چه  تهیّه این امکانات و تسهیلات، لازمۀ یک زندگی انسانی و حداقل استاندارد شهروندی در دنیای امروز است، ولی ضرورت مضاعف آن در کشورها و جوامع اسلامی و خصوصاً دولتهای اسلامی دو چندان می‌شود. نظر به اینکه نوع نگاه به انسان در رویکرد اسلامی متفاوت از سایر مکاتب است و چون دولتهای اسلامی مدّعی احقاق حقوق متعالی انسانها هستند و نوعاً شعار تحقق عدالت را سرمشق خود قرار داده‌اند، پس باید به عنوان الگوی تکریم انسانیت، در همۀ سنین و مخصوصاً سالمندان و بی پناهان اجتماعی و روانی، تلاشهای وافری مبذول دارند، و حداکثر توان خود را جهت بهبود شرایط آنها به کار گیرند؛ زیرا همین بازنشستگان و سالمندان در دوران جوانی کشور را در ابعاد مختلف اداره کرده و جسم و روح خود را وقف جامعه کرده‌اند و علاوه بر غیر انسانی و غیر اخلاقی بودن طرد آنها، تضییع حقوق مسلم آنها در صورت عدم رعایت شأن این عدّه بر ناصیه دولتها و حکومت‌ها نوشته خواهد شد که تاریخ آن را فراموش نخواهد کرد. دولتهای اسلامی علاوه بر برنامه‌هایی که به طور مستقل برای رفاه این عدّه دارند، باید در مورد فرهنگ سازی برای خانواده‌ها در رابطه با تکریم بازنشستگان و آموزش آنها برای رفتار مناسب و علمی با آنها، از طریق رسانه‌های عمومی، تلویزیون، رادیو و مجلات و روزنامه‌ها و همینطور نهادهای مذهبی مثل مسجد و نماز جمعه و هیئات تلاش و برنامه‌ریزی کنند و خانواده‌ها نیز به فرزندان خود فرهنگ تکریم سالمندان را منتقل کرده و آموزش دهند.
 
 
 
 
 


[1] . کلدی و دیگران، فصلنامۀ رفاه اجتماعی، سال چهارم، 1383، شماره 14، دانشگاه علوم بهزیستی، 1383، صص 44- 23.
[2] . جغتایی، محمدتقی؛ و اسدی، محمد حسین؛ وضعیت موجود سالمندان و ضرورت توجه به نیازهای آنان، 1378، مجلۀ پژوهش حکیم، دورۀ دوم، شماره اول، 1378، ص 65.
[3] .  سیام، شهره؛ وضعیت اقتصادی سالمندان، 1380، بهداشت جهان، سال چهاردهم، شماره اول و دوم، 1380، ص110.
[4] . عشقپور، مجتبی، مشکلات پیری، 1370، تهران، انتشارات معین، ص 175.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد